درباره وبلاگ

ﻭﺑﻼﮒ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺑﻴﺎ ﺳﻨﺪﺷﻪ ﺑﻨﺎﻣﺖ ﺑﺰﻧﻢ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Iran bia 2. و آدرس iranibia2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 23283
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

.

IrAnI BiA 2
ﺑا ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﮔﻠﻢ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻳﺪ
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﺑﻮﺩ،ﺳﻮﺯﻧﺎﻙ ﻭ ﺑﻴﺮﺣﻢ .ﺍﻣﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﯿﺲ ﻋﺮﻕ . ﻋﺮﻕ ﺗﺮﺱ،ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ . ﺩﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ .ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺁﺳﻔﺎﻟﺖ ﮐﻒ ﺟﺎﺩﻩ. ﻣﺤﺴﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﻭﺩﻩ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺳﺮﻋﺖ ﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩ ... .ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﺑﻮﺩ.ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺧﯿﺴﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﺮﻗﺶ ﺭﻭ،ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .ﺳﺮﺍﺳﯿﻤﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﯿﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭ ﺑﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ

ادامه مطلب ...


ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﭘﺴﺮ ﺷﺪ .. ﭘﺴﺮ ﻗﺪﺑﻠﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﮐﻼﺱ ﺑﻮﺩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺶ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﻭﺭﺍﺩﻭﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ادامه مطلب ...


ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ ۰ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮ ﺻﻮﺭ ﺷﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﻤﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻓﯿﻨﯿﻘﯿﻪ ‏(ﮐﻪ ﺻﻮﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ‏) ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ " ﺍﺭﺗﺐ " ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺭﺳﻤﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺻﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺍﻭ، ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺣﺎﻣﻞ ﺷﮑﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻧﮓ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺯﯾﻨﺖ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻧﺪ ... ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻫﻢ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺭﺍﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻋﯿﺎﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺭﺳﻤﯽ، ﻣﻮﯼ ﺭﯾﺶ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﺠﻌﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻣﯽ ﺁﺭﺍﺳﺘﻨﺪ . ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﻭ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ ﻭ ﮔﺰﻧﻔﻮﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ ﺗﺠﻤﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﺍﺯ ﺗﺠﻤﻞ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺭﺳﻤﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺠﻤﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻗﻮﻩ ﻓﻬﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺗﺠﻤﻞ ﻭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﻣﯽ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﺳﺒﺶ ﻫﻢ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﻣﺮﺻﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻌﺒﺪ " ﺑﻌﻞ " ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺻﻮﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺭﺳﻢ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺭﺳﻤﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ‏(ﮐﻪ ﺳﮑﻨﻪ ﺁﻥ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‏) ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ، ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﮑﻨﻪ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﯼ ﮐﯿﺶ ﻭ ﺁﯾﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﺩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻌﺒﺪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ، " ﺍﺭﺗﺐ " ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻓﯿﻨﯿﻘﯽ ﻭﺳﻂ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ! ﺩﺭ ﺻﻮﺭ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﯿﺮ ﺍﺭﺗﺐ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﻣﭻ ﻭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﺍﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺯﻩ ﮐﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﯿﺮ ﺭﻫﺎ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ، ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺭﺗﺐ ﯾﮏ ﺗﯿﺮ ﺳﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﮐﻤﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﺳﺲ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮔﺮﺩﯾﺪ، ﮔﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﺪﻑ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺯﻩ ﮐﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ. ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺯﻩ، ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺮﻫﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺭﻫﺎ ﺷﺪﻥ ﺗﯿﺮ ﺩﺭ ﻓﻀﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪ، ﺍﺳﺐ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﺮ ﺳﻢ ﺭﻓﺖ . ﺍﮔﺮ ﺍﺳﺐ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﺮ ﺳﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﯿﺮ ﺳﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﯼ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﺮ ﺳﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﺎﺭﺩ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﺐ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﯿﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﺶ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺷﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺮ ﻋﺒﻮﺭ ﺗﯿﺮ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﻮﺷﻮﻗﺖ ﮔﺮﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﯿﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮔﺎﺭﺩ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻨﺪ ... ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﻢ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺳﻮﺀﻗﺼﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﻄﻠﻊ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺒﺐ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﻌﺒﺪ ﺭﺍ ﭘﺒﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺒﺪ ﮐﻪ ﻋﻤﺎﺭﺗﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﻔﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺑﻌﻞ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﺖ ﺍﺯ ﻣﻌﺒﺪ، ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺐ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ؟

ادامه مطلب ...


چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:اس ام اس جدایی,, :: 14:33 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش دیدن ندارد   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   عشق یعنی از دیدن چهره همیشگی خسته نشی   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   امروز دیدمت خسته بودی اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی دیگه دوستم نداری می دونم حتما به دیگری دل بسته بودی   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها . به نام غم ها به وجود اورنده ی اشک ها . به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها . به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   سکوتم را به باران هدیه کردم//، تمام زندگی را گریه کردم//، نبودی در فراق شانه هایت// به هر خاکی رسیدم تکیه کردم   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمک زد..آفتابگردان سرش را پایین انداخت آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی که لگدمالش می‌کند را هم خوش بو می‌کند   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _   زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت.حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی..جدایی سخت است نه به سختی تنهایی   _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:اس ام اس نیمه شب, :: 14:23 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
با سلام اینجا تهران است. ساعت ۳ بامداد ... صدای مردم آزار   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   ببخشید که مزاحمت شدم میخواستم بگم شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   سلام. ببخشید بد موقع مزاحم شدم... راستش را بخواهید یه سوالی داشتم خیلی وقت بود ذهنم را مشغول کرده بود، می خواستم بپرسم... می خواستم... اصلا ولش کن. بزار برای بعد، خوب؟   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠ سلام اس ام اس زدم بگم نماز یادت نره ۴ ساعت دیگه باید بیدار شی!   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠ بچه ها می گن تو اهل سینمایی ... ما سر یه چیز دعوامون شده ... مگه راکی همون رمبو نیست ؟!؟ البته اگه خوابی لازم نیست الان اس ام اس کنی، فردا صبح هم بگی مشکلی نیست. ولی ما رو بی خبر نذار   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   باز هم ضایع شدم! گوشیت سایلنت بود!   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   میخواستم ببینم شب‌ها که میخوای بخوابی، گوشیتو خاموش می‌کنی که سر کارت نزارن؟   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   این SMS تنها برای بیدار کردن شما ارسال شده و هیچ ارزش دیگری ندارد حالا می تونی بری بخوابی شب بخیر......   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   ببخشید که دیر وقته ولی یه سوال داشتم که خیلی وقت میخواستم ازت بپرسم که الآن یادم اقتاد : ایران به کشورهای دیگر نفت میفروشه بشکشو پس میگیره یا با بشکه میده؟!؟!؟!؟   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠ ای بابا هر شب من باید عین اسکلا با اس ام اس بیدارت کنم ؟ خوب خودت مث بچه ادم پاشو دیگه   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   اگه خوابی بیدار شو .اگه بیداری بشین .اگه نشستی پاشو راه برو .اگه راه میری بدو. اگه میتوی یه پشتک بزن و خوشحال باش که از طرف من یه اس ام اس اومده واست   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   شرکت ال جی شما را به ادامه خواب دعوت می کند...!!   ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠   ببین یکی میخواست از خواب بیدارت کنه من نذاشتم کار خوبی کردم؟

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:17 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
میخواستم ببینم شب‌ها که میخوای بخوابی، گوشیتو خاموش می‌کنی که سر کارت نزارن؟ ******************** شده خواب ببینی که وقتی خوابیدی تو خواب داری خواب میبینی که خوابی و داری می خوابی و خواب خوابو میبینی که در اون حالی که تو خواب داری خواب خواب رو میبینی تو خواب همونطور که خوابی یکی دیگه هم مثل خودت خوابه و تو خوابش خوابه خوابو میبینه و همین طور که خوابیده تو خواب به تویی که خوابی بگه:چقدر سرکاری؟ ******************** این SMS تنها برای بیدار کردن شما ارسال شده و هیچ ارزش دیگری ندارد حالا می تونی بری بخوابی شب بخیر...... ******************** پاشو سرت از رو متکا افتاده پایین ******************** از اونجایی که شتر در خواب بیند پنبه دانه،گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه، وظیفه خودم دونستم بیدارت کنم! آخه داشتی بالشتتو می خوردی! ******************** ببخشید که دیر وقته ولی یه سوال داشتم که خیلی وقت میخواستم ازت بپرسم که الآن یادم اقتاد : ایران به کشورهای دیگر نفت میفروشه بشکشو پس میگشیره یا با بشکه میده؟!؟!؟!؟ ******************** سلام .... تو رو خدا ببخش ... نمی‌خواستم این موقع شب بیدارت کنم ..... واقعاً ببخش .... سعی کن درکم کنی ... من موبایلم گم شده زنگ بزن به گوشیم تا ببینم کجاست !. شرمنده‌ام ******************** ای بابا هر شب من باید عین اسکلا با اس ام اس بیدارت کنم ؟ خوب خودت مث بچه ادم پاشو دیگه اگه خوابی بیدار شو .اگه بیداری بشین .اگه نشستی پاشو راه برو .اگه راه میری بدو. اگه میتوی یه پشتک بزن و خوشحال باش که از طرف من یه اس ام اس اومده واست ********************

پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:تاجر میمون,داستان, :: 23:53 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
تاجر میمون روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد.

ادامه مطلب ...


پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:حکایت درخت,داستان درخت, :: 23:48 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

ادامه مطلب ...


پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:داستان,داستان شیر,داستان عشق شیر و آهو, :: 23:29 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
حکایت شیری که عاشق آهو شد   شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.

ادامه مطلب ...


پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:داستان,داستان کوتاه,داستان عشقی, :: 23:24 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
خانه ای با پنجره های طلایی پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت

ادامه مطلب ...


جمعه 1 فروردين 1387برچسب:لاف آبادان,آبادان,آبادانی, :: 21:17 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
دلیل اینکه آبادانی ها رو لاف زن میدونن این هست که آبادان یه سری امکانات داشت که مردمش وقتی واسه بقیه جاهای ایران تعریف میکردن، باور نمیکردن و فکر میکردن دارن دروغ میگن ! امکاناتی مثل : 1. اولین تراموا در ایران 2. اولین خطوط اتوبوس رانی درون شهری 3. اولین ایستگاه تلویزیون و رادیو 4. شبکه فاضلاب 5.اولین پیتزافروشی در خاورمیانه (پیتزا مونتکارلو ایتالیایی) 6. اولین تیم رسمی فوتبال 7. اولین فرودگاه بین المللی 8.اولین باشگاه اسب سواری ، بیلیارد،بولینگ و.... 9.اولین شورای شهر 10.اولین اداره ی راهنمایی ورانندگی 11. اولین و تنها سینمای روباز و دومین سینمای سرپوشیده ! منبع:4jok

یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:اخبار ایران,اخبار جهان,خبر دنیا,, :: 14:37 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       




پنج شنبه 19 مرداد 1398برچسب:استقلال تهران,استقلال,تاج,دوچرخه سواران, :: 20:38 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
باشگاه_دوچرخه سواران در چهارم مهر1323درخيابان فردوسي تهران پايه ريزي شد0بنيانگذار اين باشگاه چند جوان نظامي ودانشجوي دوچرخه سواري به نامهاي: (ميرزايي-نواب-خشايي وجهانپرور)بودند. اين باشگا ه در ابتدا فقط به ورزش دوچرخه سواري اختصاص داشت اما با گذشت زمان ساير رشته هاي ورزشي از جمله فوتبال در اين باشگاه شروع به فعاليت كردند. دوچرخه سواران از بازيكنان معروفي چون: علي دانايي فرد-كارلو-صمديان و... تشكيل شدواين تيمدر همان ابتدا پيراهن آبي را براي خود برگزيد .اين تيم به تدريج قدرت خود را به نمايش گذاشت ورقيبان اصلي اين باشگاه در آن زمان:دارايي-سرباز وشاهين بودند كه پيش از تشكيل دوچرخه سواران رقابت باشگاهي در انحصار اين سه تيم بود. دوچرخه سواران درسال1328 به نام(تاج) تغيير نام دادكه مؤسس آن سپهبد پرويز خسرواني و مدير باشگاه سروان پرويز شيخوان واولين مربي خارجي تيم نيز رايكوف از يو گسلاوي بود0 نوع لباس تاج پیراهن آبی با آستین سفید شورت ورزشی سفید جوراب سفید با برگشت آبی بود. تیم تاج تا بهمن ماه 1357 که انقلاب به پیروزی رسید یعنی در مدت 30 سال به عنوان یکی از تیم های طراز اول ایران وآسیا شناخته شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نام تیم(تاج) به(استقلال)تغیر کرد. اولین دیدار رسمی تیم دوچرخه سواران درپانزده اسفند1328 مقابل تیم شاهین بود که اولین برد خود را به دست آورد. اولین هییت رسمی تیم دوچرخه سواران را دانایی فرد-آقا جلالی- مالکی – گراییلی وعمو عقلی تشکیل داده بودند واولین سرپرست تیم دوچرخه سواران عنایت الله جهان –پرور واولین مربی تیم را(جاودانی) به بازو بست و بعد از آن نیز(محمد خاتم) معروف ترین کاپیتان این تیم (تیم تاج) محسوب میشد. اولین سفر خارجی تیم تاج در سال 1329 به کشور افغانستان بود که این تیم توانست در یک بازی دوستانه تیم ملی افغانستان را3-2 شکست دهد. از نکات بسیار جالب در این سفر خوابیدن نوبتی بازیکنان بر روی سقف اتوبوس بود که (هشیارنژاد) بازیکن تاج از روی سقف اتوبوس به زمین افتاد اما بعد از بیست کیلو متر که نوبت به تغییرخواب بازیکنان بر روی سقف اتوبوس شد بازیکنان و راننده متوجه این اتفاق شدند. آنها در بازگشت

چهار شنبه 10 اسفند 1398برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
عزیزانی که از این وبلاگ دیدن میکنید.من به دلیل گذراندن خدمت سربازی نمیتوانم مطالب وبلاگ رو به روز رسانی کنم،خوشحالم تونستم مدتی را در خدمت شما باشم.موفق و پاینده باشید.

خوش‌ به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگ‌های سبز بید، عطر نرگس، رفص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار خوش به‌حالِ روزگار خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب خوش به‌حالِ آفتاب ای دلِ من گرچه در این روزگار جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام نُقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ

دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:فریدون مشیری,شعر فریدون مشیری, :: 4:33 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
کوچه   بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.   در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید:   یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.   تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت.   آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ   یادم آید، تو به من گفتی: ـ «از این عشق حذر كن! لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینۀ عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»   با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!   روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .» باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!»   اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .   اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید!   یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم.   رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . . بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:اس ام اس,پیامک,اس ام اس عشقی,پیامک عشقی, :: 4:3 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
دلم بی لبت نای ماندن ندارد / لبم بی دلت جای خواندن ندارد / بی لب و بی دل ، توان بود ولی / سرم بی تبت پای ماندن ندارد . -------------------------- کسی چه میداند که امروز چند بار فرو ریختم ، از دیدن کسی که تنها لباسش شبیه تو بود .  _____________________________ با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !   ______________________________ در شادی من شریک باش ای ساعت / در فکر لباس شیک باش ای ساعت / تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است / کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت .   ______________________________ عجب خیاط ماهری است دنیا ، که دل هیچکس را برای ما تنگ ندوخت !   ______________________________ رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد .   ______________________________ همیشه در ریاضیات ضعیف بودم ، سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو ، شد فقط من !   ______________________________ من و دل همنفسیم با نفس خیال تو / نفسم ، همنفسم ، هر نفسم فدای تو .   ______________________________ خداوندا ، جای سوره ای به نام "عشق" در قرآن تو خالیست ، که اینگونه آغاز شود : و قسم به روزی که دلت را میشکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت .   ______________________________ یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟

پنج شنبه 5 اسفند 1390برچسب:آبادان,آبادانی,خوزستان,شهر مرام, :: 7:0 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
بايد گفت كه آبادان از مدل چهارمي استفاده مي نموده كه مختص به خود اين شهر و بومي شدهء همين شهر مي باشد، بدين معني كه هر فرهنگ و قوميتي كه به اين شهر وارد گشته، ضمن حفظ رسوم آئيني و بنيان هاي فرهنگي خويش، در اثر ارتباطات وسيع كاري، شغلي و تجاري ناشي از وجود يك شهر اصالتاً صنعتي و مدرن و بين المللي و نيز بدليل حضور بي نهايت فرهنگ هاي مختلف آشنا و بيگانه در اين شهر و همجواري و قرابت فيزيكي اين فرهنگ ها با يكديگر، با ساير فرهنگ ها نيز آشنا گشته و از آنها تاثير مي پذيرفت و خود نيز بر ساير فرهنگ ها نيز تاثير مي گذارد، كه سرعت و شدت اين تاثير گذاري نيز وابسته به چند عامل از جمله: تعداد و كثرت پيروان آن فرهنگ و آئين و يا نفرات آن قوم، پويايي و مقبوليت آن رسم و پيروان آن رسوم، ميزان نفوذ اداري و تجاري آن مردم،  نحوهء ايجاد ارتباط و روابط عمومي آن قوم و قبيله، ميزان سودمندي و ايجاد نفع براي ساير اقوام و گروههاي مردمي و..... بوده است.به عبارت ديگر و بهتر مي توان گفت كه:  اين مدل چهارم، يعني قاعدهء فرهنگي شهر آبادان به گونه اي بوده كه در واقع وظيفهء هماهنگ سازي و يك كاسه نمودن اين فرهنگ ها و رسومات گاه تا حد بسيار زياد متفاوت را با يك ديگر بر عهده داشته است كه در اين راه بسيار نيز موفق عمل نموده تا آنجا كه در طول يك قرن گذشته، هرگز سابقه اي از درگيري هاي جدي قوميتي و يا ديني و مذهبي در اين شهر گزارش نگرديده است.

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:آبادان,آبادانی,خوزستان,شهر مرام, :: 2:42 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
شهر آبادان را در واقع نمي توان در قالب هيچكدام از اين سه قالب قرار داد، و يا آن را شهري دانست كه از يكي از اين سه حالت پيروي مي كند چرا كه در حالت اول، اين شهر ميزبان بود كه سر تسليم در برابر فرهنگ وارداتي فرود مي آورد، در صورتي كه فرهنگ آبادان را نمي توان به هيچوجه فرهنگي مربوط به يكي ار اقوام مهاجر دانست و هيچ قومي نيز نمي تواند مدعي گردد كه بر اين فرهنگ تسلط كامل دارد. از سويي ديگر، قالب دوم نيز  بگونه اي بود كه فرهنگ وارداتي را منزوي و نابكار نموده و آن را بتدريج از بين مي برد، در حاليكه قاعدهء فرهنگي آبادان از اين پديده نيز مستثني بوده و معمولاً نمي توانيم قوميت و يا مدنيت ثابتي را در اين شهر بيابيم كه با حضور در آبادان، از بين رفته و به فراموشي سپرده شده باشد، بلكه هر كسي با هر فرهنگي كه در اين شهر وارد شده، توانست بدون هيچ دغدغه اي به رسوم و آيين قومي و ديني خويش بپردازد و حتي آن را به نسل بعد از خودش نيز انتقال دهد. شهر آبادان، در زير مجموعهء سوم نيز نمي گنجد چرا كه با پژوهش در تمامي طول تاريخ نوين يك قرن گذشتهء اين شهر، هرگز به قبيله گرايي و يا زندگي هاي گروهي و قومي برنمي خوريم و محله اي را نمي يابيم كه مختص و تحت تسلط مردم يك قوم و قبيله و يا مهاجرين يك شهر خاص بوده باشد.بلكه همهء مردم با هر قوميت و فرهنگ و دين و آئيني در كنار هم وبا توجه به وضعيت شغلي و تمكن مالي و اجتماعي خود، محله اي را براي سكونت خويش بر مي گزيده است. حال اين پرسش بوجود مي آيد: اينك كه فرهنگ شهري آبادان، با هيچ كدام از اين سه وضعيت تطابق ندارد، پس اين شهر از چه قالب فرهنگي براي مانايي و ادامهء حيات فرهنگي خويش بهره مي برد؟؟؟

اصولاً يكي از ويژگي هاي شهرهاي صنعتي و مدرن در طول تاريخ، مهاجر پذير بودن و شناور بودن جمعيت آنها مي باشد، چرا كه در چنين شهرهايي، بطور معمول شغل و درآمد و نتيجتاً رفاه بيشتري را مي توان نسبت به ساير سرزمين ها كه ويژگي صنعتي بودن را ندارند، بدست آورد. ناگفته پيداست كه اين حركات و جابجايي هاي جمعيتي، بخودي خود ايجاد يك سلسله تغييرات فرهنگي و ايجاد فرهنگ هاي متفرقه و خورده فرهنگ هاي جديدي را مي نمايد، چرا كه هر فردي كه به اين سرزمين جديد وارد مي گردد، صاحب خصوصيات رفتاري فردي و خانوادگي بوده كه از ميان قوم و عشيره و منطقهء زادگاه خويش اكتساب نموده و نيز داراي رسوماتي است كه در باور او نهادينه شده و كنار گذاردن آن رسوم و پذيرش رفتاري ديگر و يا حتي اعتدال در اين رفتارها برايش سخت دشوار است. در چنين شرايطي از نقطه نظر جامعه شناسي، سه حالت پيش مي آيد: در برخي از مناطق، سرزمين ميزبان، دستخوش تغييرات ناشي از حضور ساير فرهنگ ها قرار گرفته و فرهنگ ثابت و پايدار خويش را از دست داده و تسليم فرهنگ هاي تازه وارد گشته و به رنگ آن فرهنگ ها در مي آيد و كمترين شكلي از آنچه كه بوده است را در خود نگه ميدارد.نمونهء بارز اينگونه مناطق، شهرستانهايي هستند كه طي سالهاي اخير، با تغييرات اقتصادي- مالي كه در روستاهاي اطراف آنها پيش آمده، مورد هجوم مهاجرين روستايي قرار گرفته و عليرغم مقاومت مردم شهرنشين براي حفظ فرهنگ بومي خويش، اندك اندك فرهنگ شهرنشيني رنگ باخته و جاي خود را به فرهنگ روستايي مي دهد.در چنين وضعيتي، معمولاً بوميان شهر نشين، بتدريج منطقهء مسكوني خويش را ترك و به مهاجرت در شهرهاي بزرگتر تن در مي دهند.(ادامه دارد)

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:Sms2, :: 5:40 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود / یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است / پر می کشی و وای به حال پرنده ای / کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– فراق یعنی دوری ، دوری یعنی دلتنگی ، دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تموم دنیا ! . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد / باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد / غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر / با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد / خاک کم آب شده مثل کویر تشنه / شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد / سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد / باغبان کرده فراموش که سیبی دارد . تا زمین در گردش و تا آسمان در چرخش است / یاد یاران چون شما بر قلب ما آرامش است . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– بنویس نام مرا در کف دستت ای دوست ، تا به هنگام قنوتت نبری از یادم . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– در خلوت من جز تو کسی راه ندارد / رخسار فریبای تو را ماه ندارد / هرگز نکنم جز تو به اندیشه ی دیگر / افسوس که عشقم به دلت راه ندارد .

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:Sms, :: 5:30 ::  نويسنده : ﺍﻣﻴﺮ ﮐﻌﺒﯽ       
ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ، این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم ، این نیز بگذرد . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– دوستی قطره اشکی است که در معبد عشق هر کجایش بچکد مهر و وفا می روید . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– فدایت ای گل زیبای هستی / نمی دانم کجا بی من نشستی / قشنگی های دنیایم تو هستی / یگانه گنج فردایم تو هستی . . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ، روی هر سنگ نوشت ، تا بخوانند همه که اگر عشق نباشد دل نیست ! . . . ———– اس ام اس عاشقانه ———– فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داریم بی فایده است ، زمانه به ما نشان خواهد داد که جانشینی برای آنها نیست . . . . ———– اس ام اس عاشقان تو که بهترینی ، تو که واسه من دلیل بودنی / دوستت دارم حتی اگه تو عاشقی جر بزنی .

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد